سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حضرت عشق جل جلاله
 

از آداب میهمانی این است که میهمان، کلام میزبان را در مکان قرار گرفتن و اینگونه موارد بپذیرد و سخن صاحب خانه را گوش دهد.

این آداب، صرفا در مباحث اسلامی نیست و عقلا هم در مورد میهمان و میزبان قوانینی اینگونه دارند که در عرف بین الملل هم مورد قبول است.

اگر میهمانی داشتیم که آداب را نمی دانست و اشتباهی از او سر زد، بزرگواری ما مساله را حل می کند و می گوییم که اشتباه کرده است.

اما اگر میهمانی داشتیم که آداب را می دانست، اما با این حال عمدا به قوانین منزل میزبان دهن کجی کرد و به ناموس او نظر بد افکند، را شما چگونه تحلیل می کنید!

در این میان اگر میزبان، قبلا هم چنین سابقه ای از میهمان داشته است و مراقبت نکند چطور است؟!

نکته مهم این است که فضولی میهمان اگرچه از ذات خراب و فضولش برخاسته است اما وادادگی میزبان هم در جرات پیداکردن میهمان بی تاثیر نیست.

قابلیت قابل و فاعلیت فاعل، هردو را باید مد نظر داشت.

اعتدال، عدالت،‌ حقوق بشر، ‌آزادی از کلمات مظلوم اند. هنوز با وجود اینکه زمان زیادی از دولت اعتدال نگذشته است تند روی های یک سویه فراوان از ایشان دیده شده است متاسفانه. از این جهت که تند روی است، خلاف اعتدالی است که ادعا شده است و از این جهت که یک سویه است، این سوال پیش می آید که خب اگر گاهی هم اشتباه می شود و از دستشان بیرون می رود و از اعتدال خارج می شوند، چرا در همه این موارد، از آن طرف می افتند؟!!

در پرونده هسته ای که چیزی باقی نگذاشتند و ما نمی فهمیم این خط قرمزی که می گویند کجا قرار دارد؟!

در مسائل فرهنگی که جناب وزیر با یک فرار به جلو بیانیه دادند و به رهبرعزیز لبیک گفتند، به نظر می رسد عملا تعریفی که ایشان از فرهنگ دارند با تعریف رهبری متفاوت باشد که حرکاتی مثل مجوز تک خوانی زن، این مساله را به خوبی نشان می دهد.

آنچه بیش از همه تاکنون در رفتار دولتمردان دولت اعتدال دیده شده است، سخنرانی است. اما همه می دانیم که به عمل کار بر آید به سخنرانی نیست. اگر صرفا سخنرانی هم بود یک چیزی. اما متاسفانه سخنرانی هایی است که در عمل، بر خلافش حرکت می کنند. به گونه ای که گاهی احساس می شود می خواهند با سخنرانی امت حزب الله را ساکت نگاه دارند و در عمل تند روی های یکسویه خود را پیش برند! غافل از اینکه امت حزب الله بیدار است و نجابت او و اطاعتش از ولی امرش است که تا کنون او را ساکت نگاه داشته است؛ نه غفلت از تندروی های یکسویه!

عزت ملت را اینگونه خدشه دار نمی کنید؟!

این ضعیفه ملعونه با اجازه چه کسی چنین دهن کجی به ملت شهید پرور و خون شهدای ما کرد؟!

ضعیفه ملعونه

آیا نمی شد با توجه به فضولی میهمانان قبلی اروپایی در امور داخلی این مملکت، در مورد این ملعونه تمهیداتی اندیشید که اگر خواست چنین غلطی کند ممانعت ایجاد کنید؟!

واقعا بدون اجازه شما به چنین عمل وقیحانه ای دست زد؟! حقیر، بعید می دانم اروپایی ها آنقدر جرات پیدا کرده باشند که بدون اجازه، چنین دهن کجی هایی به این ملت با اراده و مصمم انجام دهند.

در دوره احمدی نژاد اگرچه مشکلاتی وجود داشت که فعلا کار نداریم، ‌اما بی انصافی است اگر کسی بگوید احمدی نژاد شجاعت نداشت. اگر شجاعت احمدی نژاد نبود قطعا این ضعیفه ملعونه و رفقای کثیفش در بهبوهه فتنه 88 در میان فته گران حاضر می شدند. چنانکه در مورد اوکراین این کار را انجام دادند.

حقیر فکر نمی کنم رابطه میان اعتدال و وادادگی، تساوی باشد.

انصافا از این وادادگی ها تا کنون چه نتیجه ای عاید ملت شده است؟!

دشمن، هیچگاه دست از دشمنی بر نمی دارد. دشمن را باید با اقتدار به عقب راند.

 

 


[ سه شنبه 92/12/20 ] [ 10:50 صبح ] [ محمدحسین بلاغی ] [ نظر ]

سلامی چو بوی خوش آشنایی                بدان مردم دیده روشنایی(1)

درودی چو نور دل پارسایان                   بدان شمع خلوتگه پارسایی(2)

نمی بینم از همدهان هیچ بر جای           دلم خون شد از غصه ساقی، کجایی

زکوی مُغان رخ مگردان که آنجا              فروشند مِفتاحِ مشکل گشایی(3)

مِیِ صوفی افکن کجا می فروشند            که در تابم از دست زهد ریایی(4)

عروس جهان گرچه در حد حسن است       ز حد می برد شیوه بی وفایی(5)

دل خسته من گرَش همتی هست            نخواهد ز سنگین دلان میومیایی(6)

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع!            بسی پادشاهی کنم در گدایی

بیاموزمَت کیمیای سعادت                      زهم صحبتِ بد، جدایی جدایی

مکن حافظ از جور دوران شکایت            چه دانی تو ای بنده، کار خدایی

رفیقان چنان عهدِ صحبت شکستند          که گویی نبودست خودِ آشنایی


1 . سلامی گرم به جانانی که به منزله مردمک چشمم است.

2 . درود و تحیتی چو نورِ دلِ مردان خدا به جانانی که خلوتگه اهل دل را چون شمع روشن و نورانی می گرداند.

3 . از کوی مغان(محضر ولی خدا) رو متاب که آنجا کلید مشکل گشا می فروشند.

4 . شرابی که صوفی ریا کار را از پا در آورد، کجا می فروشند تا به ایشان دهم و از ریا دست کِشند.

5 . گرچه این دنیا چون عروسی دلربا در نهایت زیبایی است ولیکن بیش از اندازه بی وفا است.

6 . مومیایی، در طب قدیم برای معالجه شکستگی به کار می رفته است. اگر دلِ شکسته و مجروحِ مرا همتی باشد، از سنگدلان، مومیایی تقاضا نمی کند.


توضیحات، برگرفته از دیوان حافظ، با شرح موجز و فهرست موضوعی از محمد حسین مهر آیین، انتشارات برگ شقایق می باشد.


[ پنج شنبه 92/12/15 ] [ 11:12 صبح ] [ محمدحسین بلاغی ] [ نظر ]

دعامی کنم برایتان...

دعا می کنم اینترنتتان قطع شود

باور کنید خیلی دعای خوبی است

مدتی قبل اینترنت بنده قطع شد، اولش کمی سخت بود

اما کم کم به دنیای واقعی بازگشتم!

معضلی است این اینترنت

گذشته از اینکه بسیار وقت گیر است، دغدغه ذهنی انسان را زیاد می کند

بشر امروز، کم دغدغه ندارد

بشر امروز که گم شده اش، آرامش است، یکی از موانع آرامشش همین دغدغه هایی است که این اینترنت لعنتی ایجاد می کند

دغدغه هایی که خیلی اوقات کاذب اند

گاهی اگر واقعی هم باشند برای همه ارزشش را ندارد که خود را گرفتارش کنند

افراد با هم فرق دارند، اوضاع شغلی و خانواده و ... متفاوت است

این نباشد که اینترنت آنقدر ذهن ما را مشغول خود کند که از زندگی واقعیمان دور شویم

خلاصه اینکه تصمیم گرفته ام فعلا اینترنت خریداری نکنم

برای شما هم دعا می کنم

بله شما، شمایی که خانواده داری، شمایی که شغل داری، درس داری، به فکر آینده هستی، برنامه داری، برای شمایی که بچه داری، مادر داری، پدر داری، اقوام داری، همسایه داری، خلاصه غیر از این فضای مجازی یک دارایی داری، اینها که گفتم دارایی های واقعی ما هستند. دارایی های مجازی ات را بی خیال شو، بساط بی خیالی ات را برای فضای مجازی پهن کن و واقعیت زندگی ات را دریاب.

اینترنت نمی گذارد وقتی خانه هستی خانه باشی

وقتی مهمانی هستی، مهمانی باشی

وقتی با خانواده سر یک سفره مشغول غذا هستی، با خانواده سر یک سفره مشغول غذا باشی

گاهی به دارایی های خدادادیمان فکر کنیم

وقت خواب، خوب است با فکر به این دارایی ها به خواب رویم... با توجه به اینکه اینها خدادادی اند

این همه نعمت، بیاییم نصف پر لیوان را هم ببینیم

 

ایزد پاک نگهدارتان باد


[ دوشنبه 92/12/5 ] [ 10:56 صبح ] [ محمدحسین بلاغی ] [ نظر ]

در هیاهوی شلوغی شهر، هستند خانواده هایی که فقط در کنار هم زنده اند!

هیچ پل ارتباطی بین ارواحشان برقرار نیست، و صرفا اجسادی اند که در کنار یکدیگر در حرکت و سکون اند!

نه فرزندان رابطه عاطفی با پدر و مادر دارند و نه پدر و مادر با یکدیگر و نه حتی فرزندان با یکدیگر!

البته مراتب دارد این همگن نبودن و همسان نبودن ها

شاید بتوان گفت هیچ خانواده ای نیست که کاملا و صد در صد، خواسته ها و اهدافشان یکی باشد و همه در یک مسیر در حرکت باشند و یک هدف مشترک را دنبال کنند.

اما این تفاوت ها و تمایز ها باید به چه اندازه باشد که بگوییم به حد طلاق عاطفی رسیده است؟!

به نظر می رسد بستگی دارد

بستگی دارد به خیلی چیزها از جمله محیط های خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی مختلف.

مثلا شاید بین یک قوم و در میان یک ملیت خون گرم، معیار و میانگین اندازه گیری، بالای مثلا شصت باشد و وقتی به زیر این عدد برسد بتوان گفت طلاق عاطفی صورت گرفته

اما برای یک ملیت دیگر که کلا ارتباطات برایشان از درجه اهمیت کمتری برخوردار است، اگر تفاهمات به پنجاه هم برسد نگویند طلاق عاطفی صورت گرفته است

البته خوب است توجه داشته باشیم به دو نکته:

نکته اول، اینکه این دو مساله فقط دو مثال بود برای اینکه عرض کنم معیار طلاق عاطفی می تواند متفاوت باشد.

نکته دوم، اینکه منظورمان از خون گرمی قوم، ‌خون گرمی بین همسران است نه اینکه مثلا در یک قوم بین دوستان خون گرمی فراوان است و اصلا به ارتباط خوب و فراوان بین همسران قائل نیستند و آنرا زشت می دانند!!

شاید خیلی ها هستند که اگر اهل آمار بخواهند آنهار را بسنجند، بگویند اینها طلاق عاطفی دارند، اما خود آن خانواده متوجه این مساله نباشد! زیرا آن معیار های آمارگیر، برایشان مهم نبوده است و مسائل دیگر برایشان اهمیت داشته است.

خلاصه اینکه نمی توان با یکی دو معیاری که برای ما اهمیت دارد، همه را سنجید ... اگرچه برخی معیار ها همگانی اند و در همه جا معیار محسوب می شوند. منظورم این است که مساله، نشود مثل بحث ترویج زیبایی به همان معیاری که آمریکایی ها زیبایی می دانند که مثلا چشم آبی باشد و... در مناطق مختلف، معیار های زیبایی می توانند متفاوت باشند در بخی مناطق آفریقایی، سیاهتر بودن و پهن تر بودن بینی، زیبایی بیشتر محسوب می شود.(کتاب باربی را بخوانید)

مهمترین را بگویم

شاید بتوان گفت مهمترین مساله ای که باعث طلاق عاطفی می شود، این است که طرفین قبل از ازدواج، خواسته ها و آرزوهایی از ازدواجشان دارند و توقع دارند که پس از ازدواج طرفشان، آنگونه باشد که تصور کرده اند، و اما بعد از ازدواج‌، کشف گردد که ای داد که آن نشد که همی خواستم بشود!(چه شعری سروندما!!)

اما وقتی این مساله کشف شد، طرفین به بررسی دوباره مساله روی می آورند و اهمیت آنرا می سنجند که چند حالت دارد:

حالت اول: می بینند آن مساله برایشان به قدری مهم است که باید زحمت بالارفتن از پله های دادگاه برای متارکه را به جان بخرند!

حالت دوم: متوجه می شوند که در دوران تجرد، دچار توهماتی بوده اند و آن مساله تقریبا هیچ اهمیتی ندارد!( این گروه، خوش و خرم در کنار هم سالیان سال به زندگی ادامه خواهند داد به لطف خدا)

 حالت سوم: با دقت در مساله، پی می برند که مساله نه آنقدر مهم است که بخاطرش تن به متارکه دهند و نه آنقدر بی اهمیت، که بتوان به آسانی از آن گذشت ... اینجا است که به فکر توجیه و فراموشی مساله می افتند که این، باز دو حالت دارد:

1 . به مرور زمان، مسائلی پیش می آید که اهمیت آن مسائل گذشته برایشان کم می شود و ادامه زندگی برایشان راحت تر و خلاصه می توانند با زندگی کنار آیند.(این حالت شاید وضع خیلی از خانواده هایی باشد که در کنار هم زندگی می کنند و نمی توان گفت آنها به طلاق عاطفی دچاراند)

2 . از پس توجیه مساله بر نمی آیند و مشکلات، برایشان به همان اهمیت باقی می ماند و شاید گاها اهمیتش در بعضی اوقات بیشتر هم می شود ... اما خود را به بی خیالی می زنند و باز سعی در فراموشی دارند و مساله دیگری را برای خود بزرگ می کنند و توجه خود را به آن جلب می کنند(مثل بچه برای خانم ها و کار برای آقایان) و خلاصه سعی می کنند خود را به دسته قبل نزدیک کنند تا بتوانند به زندگی خود ادامه دهند.

بین دو دسته اخیر، تفاوت های ریزی وجود دارد و می شود که یک خانواده در یک برهه زمانی در دسته اول جای گیرد و در دوره دیگری، در دسته دوم و این، به مسائل مختلفی که در زندگی پیش می آید و روحیات طرفین که بخواهند زندگی کنند یا بخواهند بهانه گیری کنند بازر می گردد.

در این میانه گودال، برویم سراغ روحیات طرفین

اگر روحیات طرفین یا یکی از آنها به گونه ای باشد که اهل کوتاه آمدن و بخشش است، معمولا به هر نحو است زندگی می گذرد و شاید خیلی اوقات زندگی روال خوبی را طی کند و به سمت خوبی هدایت شود

اما اگر طرفین بخواهند حقشان را تا آخر دریافت کنند و سخن خود را تمام و کمال بر کرسی بنشانند، اینجا دیگر من بی تقصیرم و باید فرار کنم تا مورد اصابت کفش و ملاقه و... قرار نگیرم!!

نکته دیگری که شاید بد نباشد به آن اشاره کنیم این است که در واقع، قبل از ازدواج، خانم ها بیشتر، یک مانع عاطفی بر سر راه پیشرفت در زندگی و دل دادن به امور زندگی سر راه دارند و آقایان یک عامل جنسی. بعد از ازدواج کم کم این موانع بواسطه ازدواج کم رنگ می شوند و هر کدام بهتر می توانند به مسائل مهمتر زندگی بپردازند و اصلا مسائل دیگری در زندگی برایشان مهم می شود. این کم رنگی را نباید طلاق عاطفی یا بروز مشکل بین زوجین به حساب آورد. شاید بتوان به بیان دیگر گفت که منشا وابستگی طرفین به یکدیگر که عاطفی و جنسی بوده است تبدیل به چیز دیگری مثل تربیت بچه ها و پیشرفت در کارها و... می شود.

خدایا زندگی همه خانواده ها را سرشار از محبت و عاطفه و عشق و علاقه گردان ... الهی امین

 

ایزد پاک نگهدارتان باد


[ دوشنبه 92/12/5 ] [ 10:55 صبح ] [ محمدحسین بلاغی ] [ نظر ]

رفیقمه... نه بابا این حرفا چیه... فقط با هم رفیق هستیم...رفیق اجتماعی

این کلماتی است که شاید گاهی از دختراهایی که دوستان پسر دارند شنیده باشید.

اما این دخترها تا چه حد از شخصیت مردها اطلاع دارند؟!

تا چه حد می شود به یک مرد، از این جهت اعتماد کرد که فقط در حد یک رفیق اجتماعی باقی بماند و به شریک جنسی تبدیل نشود؟!

مردها از نظر جنسی، نیاز شدیدی دارند، حتی شاید بتوان گفت خیلی از رفاقتهایشان با اینگونه خانم ها نیز ریشه در همان لذات جنسی داشته باشد ... همه چیز در یک ردوبدل کردن جزوه باقی نمی ماند... گاهی یک مرد از دستخط یک دختر تاثیر زیادی می پذیرد... تخیلات و اوهام به سراغش می آید و او را رها نمی کند.

اگر دخترها می دانستند که با خیلی از کارهایی که به نظرخودشان اصلا مهم نیستند، چه بر سر یک جنس مخالف می آورند؛ اما بهتر که نمی دانند! چون شاید در آن صورت خیلی اوضاع مردها بدتر می شد! البته شاید هم خانم دخترها اینقدر منصف و دلرحم باشند که اگر اینرا می دانستند، از خیلی از کارها دست بر می داشتند، نه بخاطر عرف و شرع و قانون، بلکه بخاطر دل آقا پسرها و آرامش روحی جنس مخالف!

دخترها معمولا به دنبال یک تکیه گاه مطمئن هستند، در حالی که تکیه بر یک مرد مجرد که صرفا قرار باشد در حد یک رفیق اجتماعی باقی بماند، نمی تواند یک تکیه گاه مطمئن باشد ... یک مرد چگونه می تواند به یک دختر که به او اعتماد ندارد اعتماد دهد و تکیه گاه او باشد، گفتم دختر به او اعتماد ندارد. دلیل این حرفم این باشد که اگر دختر به او اعتماد داشت او را صرفا در حد یک رفیق اجتماعی نمی خواست. هرقدر اعتماد کنی اعتماد دریافت می کنی.

ای دختری که یک مرد شهوانی را به عنوان رفیق اجتماعی ات و تکیه گاهت در نظر می گیری، بدان و آگاه باش که نه آن مرد تو را بخاطر آنچه تو دوست داری که تو را بخاطر آن بخواهد، می خواهد و نه تو می توانی به او به عنوان یک تکیه گاه بنگری!

 

چنین تکیه گاه هایی خطرناکه ... خطرناک!


[ پنج شنبه 92/12/1 ] [ 2:36 عصر ] [ محمدحسین بلاغی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 60
بازدید دیروز: 51
کل بازدیدها: 334824





Powered by WebGozar