حضرت عشق جل جلاله |
موزهم خریدم هلو هم... سه کیلو برنج سیب زمینی پیاز و... همه را که نباید بگویم!!! خلاصه دیشب تا امروز خیلی حال داد... حدود بیست میهمان داشتیم... دیشب تعدادی وامروز هم تعدادی دیگر از عموها و ... اصلا میهمانی چقدر خوبه حیف که تواین شلوغی کار و کار وکار که از انسان یک ماشین درست کرده رابطه ها داره کم رنگ میشه... ارتباطات که بین اقوامه و اسلام به عنوان صله رحم روش تاکید داره... یکی می گفت انسان کوشا همیشه زمانی برای فراغت خود میابد ولی یک تنبل ،هرگز!!! حال ارتباط که نداریم تقصیر را به گردن کارداشتن می اندازیم!!! بی چاره کار که وقتی نیست یه مشکله وقتی هست هزارتا!!! ما معمولا سرمون شلوغه و برنامه فشرده ای داریم اما علاقه زیادی به ارتباط داریم و همیشه سعی می کنیم تو برنامه زندگی جایی برای ارتباطات بذاریم... اینکه دیگران نمی آیند هم مشکلی است برای خودش در بحث ارتباطات ...اما دلیل نرفتن نمی شود چون هدف از زندگی انجام وظیفه است {این قسمت رو کمی آرمانی صحبت کردم که عذر میخوام!!!} و اینکه می گویند میهمان حبیب خداست و خرجش قبل از خودش می آید و...چقدر حرف درستی است... به امید دیدار همسایه هامان در خانه شان نه صرفا در راه پله های آپارتمان ها!!! [ چهارشنبه 91/6/15 ] [ 10:44 عصر ] [ محمدحسین بلاغی ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |