سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حضرت عشق جل جلاله
 

در هیاهوی شلوغی شهر، هستند خانواده هایی که فقط در کنار هم زنده اند!

هیچ پل ارتباطی بین ارواحشان برقرار نیست، و صرفا اجسادی اند که در کنار یکدیگر در حرکت و سکون اند!

نه فرزندان رابطه عاطفی با پدر و مادر دارند و نه پدر و مادر با یکدیگر و نه حتی فرزندان با یکدیگر!

البته مراتب دارد این همگن نبودن و همسان نبودن ها

شاید بتوان گفت هیچ خانواده ای نیست که کاملا و صد در صد، خواسته ها و اهدافشان یکی باشد و همه در یک مسیر در حرکت باشند و یک هدف مشترک را دنبال کنند.

اما این تفاوت ها و تمایز ها باید به چه اندازه باشد که بگوییم به حد طلاق عاطفی رسیده است؟!

به نظر می رسد بستگی دارد

بستگی دارد به خیلی چیزها از جمله محیط های خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی مختلف.

مثلا شاید بین یک قوم و در میان یک ملیت خون گرم، معیار و میانگین اندازه گیری، بالای مثلا شصت باشد و وقتی به زیر این عدد برسد بتوان گفت طلاق عاطفی صورت گرفته

اما برای یک ملیت دیگر که کلا ارتباطات برایشان از درجه اهمیت کمتری برخوردار است، اگر تفاهمات به پنجاه هم برسد نگویند طلاق عاطفی صورت گرفته است

البته خوب است توجه داشته باشیم به دو نکته:

نکته اول، اینکه این دو مساله فقط دو مثال بود برای اینکه عرض کنم معیار طلاق عاطفی می تواند متفاوت باشد.

نکته دوم، اینکه منظورمان از خون گرمی قوم، ‌خون گرمی بین همسران است نه اینکه مثلا در یک قوم بین دوستان خون گرمی فراوان است و اصلا به ارتباط خوب و فراوان بین همسران قائل نیستند و آنرا زشت می دانند!!

شاید خیلی ها هستند که اگر اهل آمار بخواهند آنهار را بسنجند، بگویند اینها طلاق عاطفی دارند، اما خود آن خانواده متوجه این مساله نباشد! زیرا آن معیار های آمارگیر، برایشان مهم نبوده است و مسائل دیگر برایشان اهمیت داشته است.

خلاصه اینکه نمی توان با یکی دو معیاری که برای ما اهمیت دارد، همه را سنجید ... اگرچه برخی معیار ها همگانی اند و در همه جا معیار محسوب می شوند. منظورم این است که مساله، نشود مثل بحث ترویج زیبایی به همان معیاری که آمریکایی ها زیبایی می دانند که مثلا چشم آبی باشد و... در مناطق مختلف، معیار های زیبایی می توانند متفاوت باشند در بخی مناطق آفریقایی، سیاهتر بودن و پهن تر بودن بینی، زیبایی بیشتر محسوب می شود.(کتاب باربی را بخوانید)

مهمترین را بگویم

شاید بتوان گفت مهمترین مساله ای که باعث طلاق عاطفی می شود، این است که طرفین قبل از ازدواج، خواسته ها و آرزوهایی از ازدواجشان دارند و توقع دارند که پس از ازدواج طرفشان، آنگونه باشد که تصور کرده اند، و اما بعد از ازدواج‌، کشف گردد که ای داد که آن نشد که همی خواستم بشود!(چه شعری سروندما!!)

اما وقتی این مساله کشف شد، طرفین به بررسی دوباره مساله روی می آورند و اهمیت آنرا می سنجند که چند حالت دارد:

حالت اول: می بینند آن مساله برایشان به قدری مهم است که باید زحمت بالارفتن از پله های دادگاه برای متارکه را به جان بخرند!

حالت دوم: متوجه می شوند که در دوران تجرد، دچار توهماتی بوده اند و آن مساله تقریبا هیچ اهمیتی ندارد!( این گروه، خوش و خرم در کنار هم سالیان سال به زندگی ادامه خواهند داد به لطف خدا)

 حالت سوم: با دقت در مساله، پی می برند که مساله نه آنقدر مهم است که بخاطرش تن به متارکه دهند و نه آنقدر بی اهمیت، که بتوان به آسانی از آن گذشت ... اینجا است که به فکر توجیه و فراموشی مساله می افتند که این، باز دو حالت دارد:

1 . به مرور زمان، مسائلی پیش می آید که اهمیت آن مسائل گذشته برایشان کم می شود و ادامه زندگی برایشان راحت تر و خلاصه می توانند با زندگی کنار آیند.(این حالت شاید وضع خیلی از خانواده هایی باشد که در کنار هم زندگی می کنند و نمی توان گفت آنها به طلاق عاطفی دچاراند)

2 . از پس توجیه مساله بر نمی آیند و مشکلات، برایشان به همان اهمیت باقی می ماند و شاید گاها اهمیتش در بعضی اوقات بیشتر هم می شود ... اما خود را به بی خیالی می زنند و باز سعی در فراموشی دارند و مساله دیگری را برای خود بزرگ می کنند و توجه خود را به آن جلب می کنند(مثل بچه برای خانم ها و کار برای آقایان) و خلاصه سعی می کنند خود را به دسته قبل نزدیک کنند تا بتوانند به زندگی خود ادامه دهند.

بین دو دسته اخیر، تفاوت های ریزی وجود دارد و می شود که یک خانواده در یک برهه زمانی در دسته اول جای گیرد و در دوره دیگری، در دسته دوم و این، به مسائل مختلفی که در زندگی پیش می آید و روحیات طرفین که بخواهند زندگی کنند یا بخواهند بهانه گیری کنند بازر می گردد.

در این میانه گودال، برویم سراغ روحیات طرفین

اگر روحیات طرفین یا یکی از آنها به گونه ای باشد که اهل کوتاه آمدن و بخشش است، معمولا به هر نحو است زندگی می گذرد و شاید خیلی اوقات زندگی روال خوبی را طی کند و به سمت خوبی هدایت شود

اما اگر طرفین بخواهند حقشان را تا آخر دریافت کنند و سخن خود را تمام و کمال بر کرسی بنشانند، اینجا دیگر من بی تقصیرم و باید فرار کنم تا مورد اصابت کفش و ملاقه و... قرار نگیرم!!

نکته دیگری که شاید بد نباشد به آن اشاره کنیم این است که در واقع، قبل از ازدواج، خانم ها بیشتر، یک مانع عاطفی بر سر راه پیشرفت در زندگی و دل دادن به امور زندگی سر راه دارند و آقایان یک عامل جنسی. بعد از ازدواج کم کم این موانع بواسطه ازدواج کم رنگ می شوند و هر کدام بهتر می توانند به مسائل مهمتر زندگی بپردازند و اصلا مسائل دیگری در زندگی برایشان مهم می شود. این کم رنگی را نباید طلاق عاطفی یا بروز مشکل بین زوجین به حساب آورد. شاید بتوان به بیان دیگر گفت که منشا وابستگی طرفین به یکدیگر که عاطفی و جنسی بوده است تبدیل به چیز دیگری مثل تربیت بچه ها و پیشرفت در کارها و... می شود.

خدایا زندگی همه خانواده ها را سرشار از محبت و عاطفه و عشق و علاقه گردان ... الهی امین

 

ایزد پاک نگهدارتان باد


[ دوشنبه 92/12/5 ] [ 10:55 صبح ] [ محمدحسین بلاغی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 16
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 339998





Powered by WebGozar