سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حضرت عشق جل جلاله
 

 

آسایش دو  گیتی /تفسیر این دو حرف است / بادوستان مروت / بادشمنان مدارا/

به نظر شما آیا آسایش همان آرامش است یافرق دارد؟

{آرامش با وجدان مرتبط است وفرقشان مثل آزاد و آزادگیست}

شما آرامش را به چه میدانید؟

گاهی آسایش را میدهیم تا آرامش بگیریم بشر تا کنون به دنبال آسایش بوده و فکر میکرده آرامش در آسایش است .اما الان آسایش دارد ولی آرامش ...

البته الان هم برای کسب آرامش راه معنویت کاذب را در پیش گرفته که باز به ناکجا آباد میرود...یعنی چی؟

آگاه باشید که :دلها فقط با یاد خدا آرام میگیرد...گل تقدیم شماگل تقدیم شما

{اما اینکه منظوراز یاد خدا چیست اگه خدا بخواد فردا...}خدانگهدار

الان امروز شده ومیریم که داشته باشیم ادامه مطلب رو:

برای توضیح این مطلب باید دوراه را در پیش گیریم

 

قبل از توضیح باید مطلبی را عرض کنم:

 اگر کسی برای کسب آرامش به روانشناس مراجعه کند گاهی باید مدتهای زیادی برای رفع مشکلش وقت گذارد وپول هزینه کند

علاوه بر اینکه آنچه عرض میشودمسیریست لذت بخش و بی هزینه باور کنید بعضی اوقات انسان از یک نماز چنان لذت میبرد  که باخود  میگوید اگر نماز نبود زندگی ممکن نبود!!

پس کسی نگوید سخت است .

واما دوراه:

1راه ترمیم اعتقاد.یعنی شخص اول باید پروردگار عالم را به بزرگیش بشناسد.هیچ قدرت وانرژی در عالم وجود ندارد مگر اینکه ازسوی خدای متعال است.تمام لحظه لحظه ای که میبینیم ومیشنویم و...قدرتی است از سوی پروردگار عالم.نباید تخیل کنیم که دارایی هایمان/مادی ومعنوی وسلامتی و.../ از خود ماست.بلکه همگی لطف پروردگار است

{یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هوالغنی الحمید}

/ای مردم شما همگی محتاجان به خدا وخدایگانه بی نیاز اسب/

2راه هدایت دل است که با اعمال ظاهری وباطنی صورت میگیرد.توضیح :

اگر بخواهیم باخدای متعال ارتباط قلبی پیدا کنیم باید هم به دستوراتش عمل کنیم وهم وقتی را به طور خاص برای به یاد او بودن اختصاص دهیم .مثلا در روزوقتی را به ذکر وتفکر در آن ذکر اختصاص دهیم .این مساله کم کم باعث میشود ما در کارهای دیگرمان نیز به یاد پروردگار باشیم.اینکه  ما احساساتما ن را در مسیر عشق به پروردگار قرار دهیم و ارتباطمان با او طوری شود که مشکلاتمان را همه با اودر میان گذاریم واز شوق محبتش ومحبتی که به ما دارد اشک بریزیم بسیار لذیذ است.مثلا شما درباره ذکر /یاانیس من لا انیس له:ای مونس کسی که مونسی ندارد/فکر کنید .با داشتن چنین دوستی هیچگاه انسان تنها نمیشود اگدچه همه اورا رها کن.بحث ما درباره یک رابطه عشقولانه است نه صرفا رابطه ای فقهی وخشک.البته ما هم باید شرایط این دوستی را فراهم کنیم ولیاقت آنرادر خود ایجاد کنیم تا بتوانیم به خوبی ارتباط برقرار کنیم.

آدم هدفی جز رسیدن به نعمت ورهایی از گرفتاری ومشکلات ندارد

وتنها کسی که میتواند اورا به این هدف برساند پروردگار عالم است 

هرگاه برای به دست آوردن نعمتی  تلاش میکند و معتقد است کسی که همه امور عالم به دست اوست و اگر به صلاحش باشد اورا به این هدف میرساند "با خیال راحت به کارش ادامه میدهد واضطرابش به نسبت به آمادگی روحی که در بالا گذشت کم یا محو میشود

 شخص مومن میداند اگر هم به  نعمتی که دنبال میکند نرسد اگرچه از خدا خواسته است اولا که همین به صلاحش بوده وثانیا در آن دنیا خداوندآنقدر به ازای آنچه به آن نرسیده به او میدهد که میگوید ای کاش در دنیا هیچیک از دعاهایم مستجاب نمیشد

شخص معتقد به خدا هیچ سرنوشتى را به دست خود نمى‏داند تا از فوت آن بترسد، و یا از فقدانش اندوهناک گردد، و یا در تشخیص خیر و شرش دچار اضطراب شود  .

ولى غیر مؤمن که براى خود ولى نمى‏شناسد، کسى را که عهده‏دار امورش باشد ندارد، بلکه خیر و شر خود را به دست خودش مى‏داند و روشن است که این تخیلی بیش نیست و انسان ضعیفتر از این حرفهاست

 داستان:

فرمانده گردان دستور توقف داد.زمین ناهموار بود و بوته هایی سر از زمین برآورده بودند به طوری که اگر نارنجک یا چیزی مانند آن به زمین می افتاد به راحتی دیده نمیشد .تمرینات شروع شد.هر کدام از رزمندگاه نارنجک دستی خود را به همان شیوه مربی پرتاب کردند تا اینکه نفر آخد ضامن نارنجک را کشید و بر اثر ترس یا اشتباه  آنرا در میان نیروها نزدیک خود انداخت .البته بقیه افراد متوجه نشده بودند هرلحظه امکان انفجار وجود داشت .قادر به هیچ عکس العملی نبودم.زمان به سرعت می گذشت.شهید لطفعلی عباسی /فرمانده گردان /با آرامش پیش آمد .مقداری به زمین دست کشید نارنجک را برداشت و به آن سوی خاکریز پرتاب کرد.نارنجک در هوا منفجر شد وبه هیچکس آسیب نرسید. بقیه نیروها با انفجار نارنجک متوجه قضایا شدند اطراف فرمانده را گرفتند و با شور وشوق فریاد می کشیدند درود بر فرمانده قهرمان.

در مسیر بازگشت از فرمانده سوال کردم  چگونه در آن لحظات پرالتهاب به طرف نارنجک رفتید؟او ابتدا سکوت کرد اما بر اثر اصرار من قول گرفت که قضیه را برای نیروهایش بیان نکنم. او گفت:در آن زمان مشغول تلاوت این آیه بودم {الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم ولا هم یحزنون.آگاه باشید که برای دوستان خدا ترس و خوفی وجود ندارد}/سوره یونس آیه 62/

او ادامه داد علاوه بر اینکه من مسئول نیرو ها بودم و اگر اقدامی نمیکردم ممکن بود به جای یک نفر چند تن به شهادت میرسیدن در نتیجه تصمیم گرفتم خود را فدا کنم و روی نارنجک بخوابم تا دیگران آسیب نبینند اما با پیدا کردن آن متوجه شدم چند ثانیه به انفجارش مانده آنرا برداشتم و پرتاب کردم.

 

دوستان عزیز شهدا افرادی بودند مثل ما اما با اطاعت خدا به مراتبی از اطمینان و آرامش الهی رسیدند. روحشان شاد.

 

واما اینکه ملاک آرامش چیست وآیا در افراد مختلف فرق دارد یانه باشد برای بعد...خدانگهدار

 


[ دوشنبه 91/3/22 ] [ 12:23 عصر ] [ محمدحسین بلاغی ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 44
بازدید دیروز: 37
کل بازدیدها: 334757





Powered by WebGozar